معرفی وبلاگ
شهری در اسمان هشتم حکایت شهری است با تمام مردمانش کا روزگاری خواستند تازمینی باشند مال این دنیا نباشند با همه اهل تبارش.تا که روزی پر کشیدند وروی گنبد زرد امام هشتم ماوی گرفتند. پرواز را به خاطر بسپار...
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 9301
تعداد نوشته ها : 14
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

شهید محمد بروجردی

 فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدا(ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

سال 1333 در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان «بروجرد»، در خانه‌ای محقر اما مصفا پا به عرصه وجود گذاشت. پدر و مادرش که انسان‌های مومن و زحمتکش بودند، در تربیت وی سعی و تلاش وافری داشتند. در شش سالگی پدر بزرگوار خود را از دست داد و مادرش با همه مشکلات و سختی‌هایی که وجود داشت، تمامی هم و غم خود را برای تربیت وی به کار بست. محمد در هفت سالگی وارد مدرسه شد اما به دلیل شرایط مادی خانواده، تحصیل در کلاس‌های شبانه توام با کار و تلاش روزانه را انتخاب کرد و خانواده را در تامین زندگی شرافتمندانه، مدد رساند. در سن 17 سالگی با خانواده‌ای متدین و معتقد به اسلام وصلت کرد. مدت کوتاهی از ازدواجش نگذشته بود که به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستم‌شاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار حضرت امام (ره) راهی عراق شد. در مرز دستگیر شد و به مدت شش ماه، در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های رژیم به سر برد. پس از آن بود که دوباره جهت خدمت سربازی به تهران آورده شد. شهید با استفاده از فرصتی که پیش آمده بود در مدت دو سال خدمت، خود را برای مبارزه با دستگاه طاغوتی آماده کرد، به گونه‌ای که پس از سپری شدن مدت سربازی خود را وقف مبارزه با دشمنان خدا و اسلام نمود. شهید بروجردی ضمن ارتباط با شخصیت‌های اسلامی و انقلابی، علاوه بر خودسازی و کسب فیض، به بعضی از امور مربوط به انقلاب، همچون تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) اشتغال داشت اما به این حد قانع نبود و جنگ مسلحانه و برخورد محکم با رژیم ستم‌شاهی را سرآغاز مبارزه امت اسلامی ایران می‌دانست. به همین منظور به همراه چند تن دیگر از مبارزان به سوریه رفت و ضمن ارتباط با امام موسی صدر و شهید محمد منتظری به فراگیری و آموزش نظامی و چریکی پرداخت تا خود را برای مرحله‌ای مهمتر آماده نماید. پس از قیام 19 دی ماه سال 1356 در قم با اخذ مجوز شرعی از برخی علما و روحانیون پیرو حضرت امام خمینی (ره)، عملیات نظامی علیه رژیم را شروع کرد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی بی‌وقفه به مبارزات خود ادامه داد. او پس از انقلاب اسلامی سرپرستی زندان اوین را به عهده گرفت و چندی بعد او یکی از 12 نفری بود که در خدمت حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیانگذاری کردند و زمانی که عوامل داخلی ابرقدرت‌ها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضد انقلاب عازم پاوه شد. حضور آن شهید در کردستان (که تا آخرین لحظات حیاتش ادامه داشت) منشا خیرات و برکات زیادی گردید. پس از تصویب طرح تشکیل سازمان «پیشمرگان مسلمان کرد»، مسوولیت این کار از طرف شهید مظلوم آیت‌ا... بهشتی و حجت‌الاسلام والمسلمین ‌هاشمی رفسنجانی به ایشان سپرده شد. شهید بروجردی پس از شهادت شهید کاظمی و شهید گنجی‌زاده مستقیما فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعب‌العبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام ضد انقلابیون انداخت. او یک دوست و یاور به تمام معنا برای مردم مستضعف و محروم کردستان بود. این علاقه نه تنها در رفتار ظاهری او نمایان بود، بلکه در عمق وجودش ریشه دوانده بود. هیچگاه در چهره او تردید و ابهام وجود نداشت. دارای روحیه‌ای قوی و بزرگ بود و در شجاعت بی‌نظیرترین فرد در کردستان بود. همواره تبسم بر لبانش بسته بود. درحالی که شکیبا بود، خروشان هم بود. او که یک لحظه از تداوم عملیات غافل نبود، با تلاش همه جانبه و شبانه‌روزی، دیگران را برای خدمت هرچه بیشتر ترغیب می‌کرد. محمد تمام وجود خود را وقف انقلاب کرده بود. کسی نمی‌توانست زمانی را بیابد که ایشان در حال استراحت باشد و یا وقفه‌ای در کارش ایجاد شده باشد. در تاریخ اول خرداد 1362 در حالی که با عده‌ای دیگر از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت می‌کردند بر اثر انفجار مین به آرزوی دیرینه‌اش (که سال‌ها در نمازها و نیایش‌های نیمه شبش از درگاه خداوند می‌طلبید) رسیده و به فوز عظیم شهادت نایل شد. پاکی و بی‌آلایشی محمد به هنگام شهادتش همه را بشدت متاثر کرده و سردار محسن رضایی به هنگام تشییع پیکرش در حالی که عکس آن شهید را در آغوش داشت، پیاده همراه جمعیت تا بهشت‌ زهرا رفت. سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت درمورد نفوذ کلام او چنین گفته است: «بودند، برادرانی که در اثر فشار کار خسته شده بودند ولی بعد از چند دقیقه صحبت با شهید بروجردی، تمام مسایل آنها حل می‌شد و با دلی‌گرم و امیدوار دوباره سراغ کارشان می‌رفتند... ما شاگرد او بودیم.»

دسته ها : معرفی شهدا
چهارشنبه 1389/6/3 21:28
حمید باکری

تولد آذر ۱۳۳۴
ارومیه، آذربایجان غربی
مرگ ۳ اسفند ۱۳۶۲
جزیرهٔ مجنون
زمینه فعالیت فرمانده سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق
مذهب شیعه
همسر فاطمه چهل امیرانی
فرزندان احسان باکری
آسیه باکری


حمید باکری از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ ایران و عراق بود که در عملیات خیبر در اثر اصابت آرپی‌جی کشته شد. پیکر او در میدان جنگ باقی ماند و به کشور بازگردانده نشد. وی برادر مهدی باکری از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.

حمید در سال ۱۳۳۴ در شهرستان ارومیه دیده به جهان گشود.

در دوران جوانی حمید باکری در شهر تبریز با برادرش مهدی و یکی از دوستان او هم اتاق شد و به فعالیت سیاسی و خودسازی پرداخت. در سال ۱۳۵۵ به ترکیه و از آنجا به سوریه رفت تا یک دوره چریکی ببیند. بعد از آن به آلمان رفت تا درس بخواند اما با عزیمت خمینی به پاریس وی هم عازم فرانسه شد.

با آغاز جنگ تحمیلی حمید باکری عازم جبهه شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه هفت آبادان را عهده‌دار شد. برای مدتی در جهاد سازندگی خدمت کرد اما سرانجام به عنوان جانشین لشگر ۳۱ عاشورا در کنار برادرش، مهدی باکری کشته شد.

دسته ها : معرفی شهدا
چهارشنبه 1389/6/3 21:25

زندگی

عباس در دامان خانواده‌ای متوسط و مذهبی در شهر قزوین و در سال ۱۳۲۹ متولد شد. او فن تزریقات را از پدرش آموخت و در نوجوانی به عنوان دستیار پدر مشغول به کار شد. پس از گرفتن دیپلم، در رشته‌های علوم پزشکی دانشگاه پذیرفته شد، اما به دلیل علاقه وافرش به خلبانی، داوطلب تحصیل در رشته خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی برای تکمیل تحصیلاتش به آمریکا اعزام گشت.

تحصیل در آمریکا

عباس بابایی در طول آموزش خلبانی در آمریکا کارآموزی ممتاز محسوب می‌شد. او در کنار پیشرفت در خلبانی، به عنوان کاپیتان تیم والیبال پایگاه نیز انتخاب شد. به گفته خود عباس بابایی، «خلبان شدن او با عنایت خداوند بوده‌است». پس از باز گشت به ایران وی به عنوان خلبان جنگنده اف-۱۴ تام‌کت در پایگاه شکاری اصفهان مستقر کردید.

در جنگ

با شروع جنگ، عباس بابایی به انجام عملیات جنگی هوایی مشغول شد. او در طول خدمت به خاطر کاردانی و فعالیت شبانه روزی اش در ۹/۵/۱۳۶۰ ضمن ارتقا به درجه سرهنگ دومی به عنوان فرمانده «پایگاه هوایی اصفهان» منصوب شد. او جزو اولین خلبانانی است که عملیات پیچیده سوختگیری در شب را با مهارت به انجام رساند.

بابایی با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز کارنامه درخشانی برای خود و میهنش به جا گذاشت. برای پیشرفت سریع عملیات و دقت در آن تنها به نظارت اکتفا نمی‌کرد بلکه همواره در عملیات پیش قدم بود و در تمام ماموریت‌های طراحی شده، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی خود، آنها را آزمایش می‌کرد.

عباس مدتی بعد با دختردایی‌اش «صدیقه حکمت» ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نامهای«محمد» و «حسین» شد.

شهادت

عباس بابایی پس از چهار سال خدمت در مقام معاونت عملیات نیروی هوایی به علت لیاقت و رشادت‌هایی که از خود نشان داد، در اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه «سرتیپی» نایل گردید. عباس بابایی، خلبان دلیر ایران در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ در حالی که قرار بود به همراه همسرش در مراسم حج حضور داشته باشد، در سن ۳۷ سالگی و پس از ۶۰ ماموریت جنگی موفق و پس از یک عملیات برون مرزی در منطقه عملیاتی سردشت به شهادت رسید.

دسته ها : معرفی شهدا
چهارشنبه 1389/6/3 21:16

زندگینامه شهید ابراهیم امیر عباسی:

بیست ودوم شهریور ماه 1341، در خانواده عباسی یکی از سربازان روح الله به نام ابراهیم دیده به جهان گشود. پنج شش ماهه بود که امام خمینی تازه نهضتش را آغاز کرده بود و خطاب به شاه فرموده بود: سربازهای من توی قنداقه ها هستند وروی خاک ها بازی می کنند. مادرش که این را می شنود ابراهیم را روبه قبله بردست می گیرد و از اعماق وجود دعا می کند و می گوید: خدایا این بچه را هم یکی از سربازان روح الله قرار بده. او از همان کودکی با لقمه حلال که حاصل کارگری پدر بود پرورش یافت وعشق حسین بن علی (علیه السلام) را ازشیره جان مادر گرفت. چهار ساله بود که گرد یتیمی بر چهره اش نشست و روزها وماه ها وسال ها بهانه پدر را گرفت. پس از اتمام کلاس اول ابتدایی تعطیلات تابستان را در مغازه خوار وبار فروشی دایی اش مشغول به کار شد. با وجود اینکه امکان خرید اسباب بازی برایش فراهم نبود ولی او خلاقیت خود را از همان اوان نوجوانی به کار گرفت و با وسایل زاید برای خود اسباب بازی وماشین کوکی می ساخت. با ورود به دبیرستان، در کنار درس خواندن کار هم می کرد. ابتدا وارد حرفه بنایی شد و مدتی بعد به سیم کشی مشغول شد و در هر دو مورد مهارت خوبی کسب کرد. در مدرسه هم به عنوان یک شاگردخوب درسش را می خواند. با شروع امواج انقلاب، اونیز بی پروا وشجاعانه در تظاهرات و فعالیت های انقلابی شرکت می کرد. و حتی پس از مدتی مادر وخواهرش را که ابتدا مخالف فعالیت هایش بودند به صحنه راهپیمایی ها سوق داد. پس از پیروزی انقلاب با پوشیدن لباس سبز سپاه، جهت مبارزه با ضد انقلاب عازم کردستان گردید وبه تیپ ویژه شهدا به فرماندهی شهید محمود کاوه پیوست. این تیپ با عملکرد و فرماندهی  ممتازی که داشت رعب ووحشت بسیاری در دل کومله و منافقین کوردل ایجاد کرد و از جمله کسانی که درآن نقش مهمی ایفا می کردند امیر عباسی بود به طوری که شهید کاوه همیشه می گفت: « ابراهیم امید تیپ ویژه شهداست». پس از مدتی همراه یک تیم با مسئولیت محمود کاوه جهت پاسداری قسمتی از بیت حضرت امام (ره) به جماران مأمور شدند وپایه و اساس رشد روحی ومعنوی ابراهیم با مشاهده حالات ورفتارهای امام در آنجا رقم خورد.با شروع جنگ تحمیلی با کسب اجازه از پیر ومراد خویش راهی جبهه های دفاع مقدس گردید. در روزهای آغازین جنگ وقتی استعداد او برای دیده بانی توسط شهید حسن باقری و سید علی حسینی کشف شد او را برای گذراندن دوره های نقشه خوانی ودیده بانی به اصفهان فرستادند واو در تمام مراحل سخت وطاقت فرسای آموزشی مقام اول را کسب کرد. و با سمت مسئول گروه دیده بان های خراسان به جبهه بازگشت. درآموزش نقشه خوانی با خلاقیت فراوان نیروهای زبده وکارکشته ای را تربیت و به لشگرها و تیپ ها مأمور نمود و اولین طرح آموزش دیده بانی را بعد از عملیات الله اکبر مکتوب کرد. امیر عباسی در برگزاری دوره آموزش ادوات در سپاه خراسان نقش تعیین کننده ای داشت. او در امور نظامی همه فن حریف بود و با پشتکار فراوان دستی در ساخت مواد منفجره از جمله قالب ساخت مواد منفجره، فولمینات جیوه، فتیله ها وچاشنی های نارنجک ها، نیترو آمونیوم و... داشت. جسارت وجرآت او در شناسایی بی نظیر بود به طوری که آوازه حماسه اودر دشت آزادگان که منجر به پیروزی برق آسا در عملیات الله اکبر شد، تحسین وتقدیر فرماندهان سپاه را برانگیخت.

ابراهیم در نوزده سالگی شریک و یاوری صبور برای زندگی آسمانی خود برگزید و چند روزی به تولد تنها فرزندش مانده بود که بار دیگر در امتحانی سخت تر عشق بر عقل پیروز شد و ابراهیم را راهی آتشی دیگر در ارتفاعات دوپازا نمود و اول تیر ماه 61 راهوار شهادت، او را به گلستانی ابدی سپرد. یادش گرامی و روحش شاد.

دسته ها : معرفی شهدا
چهارشنبه 1389/6/3 20:54

 


سردار شهید حسن‌ آقاسی‌زاده‌شعرباف‌


نام پدر:
تقی‌
محل تولد:
شهرستان مشهد
تاریخ تولد:
01/01/38
تاریخ شهادت :
28/07/66
محل شهادت :
ماووت
منطقه :
عملیات کربلای 10
مسؤلیت :
معاون فنی مهندسی
شغل :
عضویت :
کادر
یگان:
لشکر 5 نصر
گلزار :
حرم‌مط‌هرامام‌رضا
کد شهید:
6600328

 

 

زندگی نامه : حسن‌ آقاسی‌ زاده‌ در سال‌ هزار و سیصد و سی‌ و هشت‌ در مشهد مقدس‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. او در خانواده‌ای‌ عاشق‌ به‌ اهل‌ بیت‌ پرورش‌ یافت‌، ازنوجوانی‌ اهمیت‌ زیادی‌ برای‌ انجام‌ واجبات‌ دینی‌ داشت‌ و بیشتر وقت‌ خود را به‌ مطالعه‌ی‌ کتب‌ علمی‌ و مذهبی‌ اختصاص‌ می‌داد. دوران‌ ابتدایی‌ و دبیرستان‌ را با نمرات‌ عالی‌ گذراند. به‌ خاطر معدل‌ بالا با پیشنهاد آموزش‌ و پرورش‌ و با کسب‌ اجازه‌ از نماینده‌ی‌ امام‌ در قم‌ جهت‌ ادامه‌تحصیل‌ عازم‌ کانادا شد و با رتبه‌ بالایی‌ موفق‌ به‌ دریافت‌ کارشناسی‌ ارشد مهندسی‌ راه‌ و ساختمان‌ به‌ پل‌سازی‌ و سایتهای‌ موشکی‌ در دانشگاه‌ تورنتوگردید. به‌ محض‌ بازگشت‌ به‌ عضویت‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی‌ درآمد و عازم‌ جبهه‌های‌ نبرد شد و با شایستگی‌های‌ فراوانی‌ که‌ از خود نشان‌ داد به‌معاونت‌ فنی‌ و مهندسی‌ قرارگاه‌ خاتم‌ الانبیاء9 برگزیده‌ شد. از سال‌ 61 تا 66 (هنگام‌ شهادت‌) در 2400 پروژه‌ی‌ کوچک‌ و بزرگ‌ از خط‌ مقدم‌ تاعقبه‌ی‌ شهرها شرکت‌ داشت‌. سردار شهید آقاسی‌زاده‌ که‌ فردی‌ خاکی‌، متواضع‌، متین‌، مقاوم‌، صبور، صریح‌اللهجه‌، جدی‌، قاطع‌ و برای‌ بیت‌المال‌ اهمیت‌ و حساسیت‌ زیادی‌ قایل‌ بودسرانجام‌ در تاریخ‌ 28/7/66 به‌ فیض‌ شهادت‌ نایل‌ آمد.





دسته ها : معرفی شهدا
چهارشنبه 1389/6/3 20:42
X