معرفی وبلاگ
شهری در اسمان هشتم حکایت شهری است با تمام مردمانش کا روزگاری خواستند تازمینی باشند مال این دنیا نباشند با همه اهل تبارش.تا که روزی پر کشیدند وروی گنبد زرد امام هشتم ماوی گرفتند. پرواز را به خاطر بسپار...
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 9288
تعداد نوشته ها : 14
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

سید محمد حسینی ‌بهشتی

فضل ‌الله: نام پدر

چهارشنبه ، 2 آبان ، 1307: تاریخ تولد

اصفهان: محل تولد

53: سن هنگام شهادت

علوم حوزوی، دکترا: تحصیلات

اجتهاد، فلسفه و معقول: تخصص

 

 

 

 

تحصیلات در کودکی و نوجوانی

 

در چهارسالگی به مکتب رفت. سپس به دبستان دولتی ثروت که بعدها ۱۵ بهمن نامیده شد وارد شد. در امتحان ورودی دبستان در کلاس ششم قبول شد ولی با توجه به سن کمی که داشت در کلاس چهارم نشست. در امتحانات پایان دورهٔ دبستان در شهر دوم شد و به دبیرستان سعدی رفت. پس از شهریور ۱۳۲۰، در سال دوم دبیرستان، تعاملش با شاگردان مدارس دینی بیشتر شد و به طلبه شدن علاقه پیدا کرد. سرانجام در سال ۱۳۲۱ و در سن چهارده سالگی دبیرستان را رها کرد و به مدرسهٔ صدر رفت.

 

 

آغاز مبارزات سیاسی

 

هر چند که در سال‌های ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ در اعتصابات، اجتماعات و نشست‌های سیاسی نهضت ملی شدن صنعت نفت در تهران و اصفهان شرکت می‌کرد، اما به طور جدی اقدامات خود به رهبری روح‌الله خمینی را در سال ۱۳۴۱ و با تشکیل کانون دانش‌آموزان قم، با همراهی محمد مفتح، آغاز کرد. در سال ۱۳۴۲ پیشنهاد روح الله خمینی نسبت به انتقال به اصفهان و سامان دادن به فعالیت‌های مبارزاتی آن شهر را به دلیل اهمیت شهر قم نپذیرفت. بعد از سخنرانی او در جشن روز مبعث در دانشگاه تهران، هسته‌ای تحقیقاتی برای پژوهش پیرامون حکومت اسلامی تشکیل شد. به دستور ساواک، از قم به تهران منتقل شد[۲]و در آن‌جا با اعضای هیئت‌های موتلفه اسلامی ارتباط برقرار کرد. با پیشنهاد شورای مرکزی مؤتلفه، خمینی برای این جمعیت شورای روحانیت و فقاهت تعیین کرد که محمد بهشتی به همراه مرتضی مطهری، محی‌الدین انواری و مهدی مولایی تشکیل دهندهٔ آن بودند. در سال ۱۳۴۳ در اثر فشار ساواک از آموزش و پرورش منتظر خدمت شد

 

 

شهادت:

وی در تیر ماه سال 1360 بر اثر انفجار دفتر که توسط سازمان مجاهدین خلق ایران سازمان دهی شده بود ترور گردید..

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 17:7

زندگینامه شهید دکتر مصطفی چمران

دکتر مصطفی چمران
 تولد : 18 اسفند 1311 قم
 تحصیلات : دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما
 مسؤولیت : وزیر دفاع
 شهادت : 31 خرداد 1360 دهلاویه
مزار : تهران ، بهشت زهرا ( س)

 


در مسیر زندگی
تک سوار وادی خلوص

در سال 1311 در شهر مقدس قم به دنیا آمد .
دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند و به عنوان دانش آموز ممتاز دبیرستان البرز ، به دانشکدة فنی راه یافت .
در سال 1336 با احراز رتبة اول در دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته الکترونیک فارغ التحصیل شد .


در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد .
پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان دردانشگاه برکلی کالیفرنیا ، با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسماگردید .
در سال 1342 پس از قیام خونین 15 خرداد ، در اقدامی جسورانه و در حالی که می توانست به عنوان یکی از بزرگترین دانشمندان جهان دارای یک زندگی کاملاً مرفه در آمریکا باشد ؛ اما به جهت احساس تکلیف در مقابل دین خود ، رهسپار مصر شد .
در آن جا به مدت دو سال ، سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره انتخاب شد . در سال 1350 جهت ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم رزمندگان ایرانی و مبارزه بر علیه صهیونیزم اشغال گر به کشور لبنان عزیمت کرد .
درآن جا به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان ، سازمان امل را پی ریزی کرد و به عنوان یک چریک تمام عیار در مقابل اسراییل خون خوار به مبارزه پرداخت .
در سال 1356 با زنی به نام « غاده جابر » که دختر یکی از تاجران ثروتمند لبنانی بود ، ازدواج کرد . در سال 1357 با پیروزی ا نقلاب اسلامی به ایران بازگشت و در مدت کوتاهی توانست با توکل برخدا و ایمان و اعتقادی راسخ ، و به کار بستن تمام اندوختة علمی و تجربی خود ، مسئولیتهای بزرگی را بر دوش گرفته و اقدامات مؤثری را در جهت تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به انجام رساند .
از برجسته ترین مسئولیت ها و خدمات وی ، می توان به موارد زیر اشاره کرد :
وزیر دفاع ، نمایندة مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی ، نمایندة امام در شورای عالی دفاع ، فرمانده جنگهای نامنظم ، پاکسازی منطقة کردستان و آزادی شهر پاوه از لوث وجود دشمنان .
سرانجام در تاریخ 31 خرداد 1360 در حالی که از پرواز عارفانة خود کاملاً آگاه بود ، به سوی قربانگاه عشق حرکت کرد و در منطقة دهلاویه حوالی شهر سوسنگرد ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره های دشمن شهد شیرین شهادت را نوشید .

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 17:5

به سال 1338 ه.ش در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش که بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد.

نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او دراوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت، کمک می‌کرد و به عنوان یک فروند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد

 

. مهدی در دوران تحصیلات متوسطه‌اش به لحاظ زمینه‌هایی که داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت (که با شهید محرب آیت‌الله مدنی (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید بزرگوار سیراب می‌نمود و در واقع در حساسترین دوران جوانی به هدایت ویژه‌ای دست یافته بود. به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌کرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست.

در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان – مهدی و مجید زین‌الدین – برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید گردید. این امر باعث شد تا مهدی که خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل کند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بردوش کشد.

در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، کینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا کرد و زمانی که حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود. شهید زین‌الدین به عضویت این حزب در نیامد و با سوابقی که از او داشتند از دبیرستان اخراجش کردند. به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در کنکور سال 1356 شرکت کرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد. این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.

پس از مدتی پدر شهید زین‌الدین از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام که مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایراعضای خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد.

 

 

در آبان سال 1363 شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم!

موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.

فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.

همان طور که برادران را توصیه می‌کرد:

ما باید حسین‌وار بجنگیم؛

حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛

حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛

ای کاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌کردیم؛

از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 17:4

شهید احمد کاظمی در دوم مرداد سال 1338 درنجف‌آباد اصفهان درکوچه ملاصدرا در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد.

دوران تحصیل را در مدرسه دهقان گذراند و سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ماشین‌آلات کشاورزی از هنرستان دکتر شریعتی شد.پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اتفاق شهید محمد منتظری،شهید غلامرضا صالحی و شهید غلامرضا یزدانی در دی‌ماه سال 1350 راهی سوریه شد. او تصمیم داشت همراه با گروه های فلسطینی آموزش‌های چریکی را در کنار سازمان‌های فعال و مبارز فلسطینی فراگیر دو وارد مبارزه علیه رژیم صهیونیستی شود، اما حوادث کردستان او را مجبور به بازگشت به کشور کرد. او در کردستان و در کنار سرلشکر رحیم صفوی،شهید حسین خرازی، شهید همت و دیگر برادران سپاه موفق به شکست ضد انقلابیون و بازگرداندن امنیت به کردستان شد.

 

در سال 1360 و با توجه به وضعیت کردستان و اصرار برخی فرماندهان سپاه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با شروع جنگ تحمیلی-به رغم مجروحیتی که در یکی از جنگ‌هایی که با عناصر ضد انقلاب در کردستان داشت و هنوز با عصا راه می‌رفت- با اصرار زیاد خودش به همراه گروه شهید غلامرضا محمدی به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه ای نزدیک آبادان به دوستانش بپیوندد. تجربیات آموزش چریکی در پادگان حموریه سوریه و جنگ کردستان برایش خیلی ارزشمند بود و در جبهه جدید جنگ در محور فارسیاد و دارخوین به کمکش آمد به طوری که نیروهای مردمی به صورت خودکار فرماندهی او را پذیرفتند و احمد نخستین دوره فرماندهی بر نیروهای مردمی را در جبهه فارسیاد تجربه کرد.

 

در سوم آذرماه 1360 با استفاده از دوستان همرزم خود و امکانات به دست آمده از دشمن در عملیات ثامن‌الائمه، یک تیپ قدتمند را به نام تیپ8 نجف اشرف تشکیل داد و با استقرار در شهر شوش،یکی از مهم‌ترین محورهای عملیاتی را عهده‌دار شد و مقدمات مهم‌ترین عملیات جنگ که بعد از سوی امام(ره) فتح المبین نام گرفت را فراهم کرد.

 

سال 1360 او در شرایطی بسیار سخت و نابرابر با دشمن با قبول یکی از به یادماندنی‌ترین تصمیمات در حالی که همه از آزادی شهر خرمشهر ناامید بودند به صورت استشهادی به اتفاق شهید خرازی (فرمانده لشکر14 امام حسین) به انبوه دشمن در خرمشهر حمله کرد و از روش منحصر به فرد خود که دور زدن دشمن بود استفاده کرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نیروهای دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتی بعد از آن بیش از 15 هزار نفر از نیروهای دشمن با زیرپوش‌های سفید خود را تسلیم او کردند و صدای بانگ الله‌اکبر در شهر خرمشهر طنین‌افکن شد. اما هرگز کسی ندانست که احمد به همراه حسین، فاتح اصلی خرمشهر بود و او هیچ‌گاه حاضرنشد به این عمل اعتراف کند.

 

شهید احمد کاظمی در عملیات خیبر و بدر به اتفاق رفیق شفیق خود مهدی باکری که به شدت به او عشق می‌ورزید یکی از متهورانه ترین صحنه‌های جنگ را به نمایش گذاشت و در نیمه های شب با هلی‌برد به روی جزایر مجنون در عمق هورالعظیم- که خود و شهید باکری در نخستین فرود در آن شرکت داشتند- در طول یک شب دو جزیره بسیار مهم نفتی را به نام جزیره مجنون شمالی و جنوبی از تصرف دشمن خارج و از آن عبور کرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگینی به دشمن وارد کردند.

 

در همین عملیات،یکی از انگشتان احمد بر اثر اصابت ترکش قطع شد. ایشان با وجود درد شدید جهت جلوگیری از عفونت، محل زخم انگشت را در آب و نمکی که از سنگر عراقی‌ها آورده بودند قرار می‌داد ولی حاضر به ترک جبهه نبود. در عملیات بدر مهدی باکری آهنگ رفتن کرد و با شهادتش احمد را در حسرتی جانسوز فرو برد. با شهادت باکری احمد به شدت ناراحت بود. احمد حاضر نبود دوست صمیمی خود را که حالا جنازه مطهر او در دست دشمن بود تنها بگذارد. اما با اصرار شدید، احمد با چشمانی مالامال از اشک سوار قایق شد و به عقب برگشت،اما او از شدت دوری مهدی مریض شد و مدتی در سنگر در بستر بیماری افتاد.خروش و شدت عمل او در جنگ و عدم فرصت به دشمن در تاریکی‌های شب و صحنه نبرد در کنار این روح لطیف همه را متعجب می ساخت.

 

آذرماه سال 1364 او یکی از برجسته ترین فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح کشور بود. حاج احمد در نزدیک‌ترین مناطق به خطوط دشمن حمام آب گرم برای رزمنده ها فراهم می‌کرد. بهترین غذا را در خط مقدم خطوط فرماندهی‌اش برای بچه های لشکر تهیه می‌دید؛تئوری‌اش این بود چلوکباب در خط مقدم و ساچمه پلو در عقب جبهه. در لشکر احمد نظم حرف اول را می‌زد طوری که بارها سپهبد شهید صیاد شیرازی نظم و نگهداری تجهیزات را در لشکر 8 نجف بی‌نظیر و به عنوان الگو مطرح می‌کرد.

 

احمد کاظمی پس از شهادت دوست صمیمی‌اش مهدی باکری شاهد مصیبت سخت دیگری شد. شهادت دوست بسیار صمیمی‌اش حسین خرازی در عملیات کربلای 5 احمد را بسیار متأثر کرد. او منتظر بود که در لحظات پایانی جنگ به دوستان شهیدش بپیوندد،اما مصلحت چیز دیگری بود. احمد در بیست و هفتم بهمن‌ماه سال 69 به درجه سرتیپ تمامی نایل آمد.

 

هیچ عملیاتی نیست که در طول جنگ اتفاق افتاده باشد و احمد کاظمی در آن پیروز نباشد. او همیشه نقش‌اش را به بهترین شکل انجام می‌داد حتی در عملیات رمضان که عملیات ناموفقی بود حاج احمد تنها فرماندهی بود که در شرق بصره تا نهر کتیبان جلو رفت و قلب دشمن را شکافت ولی به علت عدم پیشروی در مناطق دیگر به منطقه قبلی بازگشت.

 

محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه می‌گوید: ما 4 لشکر داشتیم که اینها وقتی هر جا وارد می‌شدند، هیچ خطی در مقابلشان قدرت مقاومت نداشت، حاج همت و لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص)، حسین خرازی و لشکر 14 امام حسین(ع)، مهدی باکری و لشکر 31 عاشورا، احمد کاظمی و لشکر 8 نجف اشرف که در هر کجا وارد می‌شدند بدون استثنا با موفقیت همراه بودند. 2 نفر از فرماندهان عراقی که اسیر شده بودند می‌گفتند وقتی اسم احمد کاظمی،حسین خرازی و مهدی باکری می‌آمد ما بر اندام‌مان لرزه می‌افتاد و دعا می‌کردیم ما روبه‌روی این لشکرها نباشیم چون مطمئن بودیم اینها می‌آمدند و می‌زدند و هیچ‌کس جلودارشان نبود.

 

 

 

پس از جنگ

 

 

 

 

 

پس از جنگ، موفق به ادامه تحصیل و گذراندن دوره کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران شد. در سال 1379 با حکم فرمانده کل قوا به مدت 5 سال به عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه منصوب شد. در این مقطع برای نخستین بار نیروی هوایی سپاه را مجهز به هواپیمای جنگنده سوخو24 کرد و سازمان هلی‌کوپتری را با خرید هلی‌کوپترهای ام.آی 17 سازماندهی کرد و حتی موفق به ساخت هلی‌کوپتری شد که امروز در سطح ملی مورد توجه واقع شده است.

 

 

 

پیشرفت در سیستم موشکی سپاه

 

 

 

 

 

نقش قابل توجه او در پیشرفت سیستم موشکی سپاه بود. برای موشک شهاب 3 با بردهای گوناگون شبانه روز وقت گذاشت تا به ثمر رسید.مدت ماموریت احمد در نیروی هوایی به شش سال و نیم رسید. احمد کاظمی به علت جراحت‌های زیاد در طول دوران دفاع مقدس به 55 درصد جانبازی نایل شد و به جهت رشادت‌ها و توانمندی‌ها خود از دست مقام معظم رهبری 3 مدال فتح و شجاعت را به افتخارات خود افزود. سال 1384 حاج احمد با حکم مقام معظم رهبری فرمانده نیروی زمینی سپاه شد.

 

 

 

فرماندهی نیروی زمینی

 

 

 

 

 

در مراسم تودیعش در نیروی هوایی گفت: «واقعاً نمی‌دونم که چرا از جنگ تا اینجا رسیدم. ولی خدا را شاهد می‌گیرم که هیچ روزی نیست که از واماندگی از این کاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعاً گیر در خودمه،ازخدا می‌خوام به حق حضرت فاطمه(س) من دوست داشتم در نیروی هوایی شهید بشم ولی در نیروی زمینی دوران شهادت ما فرا برسد و از خدا فقط همین رو می‌خوام،اگه که کاری کردم، رزمنده‌ای بودم، اگرم گناهکار هستم به خاطر دوستان شهیدم خدا ما رو ببخشه و ما شرمنده نشیم و سرافکنده نباشیم، نمی‌خوام غیر از شهادت به اون دنیا وارد بشم».

 

وی طی 3 ماه فعالیت در نیروی زمینی خدمات بی‌شائبه‌ای عرضه داشت. احمد کاظمی در آخرین روزهای دنیایی‌اش دیگر تاب و توان نداشت، قلب او آینه‌ای شفاف از گذشته شده بود. هر لحظه انتظار می‌کشید و از دوستان می‌خواست برای رفتنش دعا کنند.

 

احمد کاظمی یکی از نام‌آورترین سرداران فداکار اسلام در عصر انقلاب اسلامی و در عین حال برای بسیاری از مردم ایران گمنام‌ترین فرماندهان دوران دفاع مقدس و پس از آن بود.صبح نوزدهم دی ماه سال 1384 احمد برای همیشه از خانواده و بچه‌ها خداحافظی کرد. به هنگام سوارشدن بر هواپیما، مهدی باکری را در افق‌ ابرهای آبی می‌دید. او رفت تا برای همیشه از تمام خستگی‌ها و ناملایمت‌های دنیا خداحافظی کند.

 

11 ستاره فروزان انقلاب در یک پرواز به سوی ارومیه در سرزمین خاطره‌هایشان برای همیشه ماندگار و ثابت قدم در پیشگاه حضرت دوست شدند. او در کنار دوستان شهیدش حسین خرازی و مصطفی ردانی‌پور در گلزار شهدای اصفهان جای گرفت. سردار سرلشکر پاسدار کاظمی به همراه یارانش رفت و آنانی که با عشق به آنها زندگی می‌کردند در فراقشان چشم انتظار ماندند. روحشان شاد و یادشان سبز

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 17:2

زندگینامه

تولد و کودکی

در 12 خرداد 1335 ه.ش در خانواده ای مذهبی در تهران چشم به جهان گشود. پس از دوران طفولیت، با گذشت ایام، خصوصیات اخلاقی و انسانی وی آشکارتر شد و در بین دوستان و هم سن و سالهای خود به خوبی می درخشید. از همان ابتدای زندگی با قشر محروم جامعه ابراز همدردی می کرد و سعی داشت با کودکان فقیر و محروم در پوشیدن لباس و کفش یکسان باشد. با وجود سن کم می گفت: من دوست ندارم لباس نو بپوشم در صورتی که بچه های دیگر از آن محرومند.

پس از اتمام مرحله ابتدایی و شروع دبیرستان شور و شوق بیشتری نسبت به اسلام در وی ایجاد شد و توجه به دانش اندوزی و مطالعات مذهبی، توام با مطالعه علوم و معارف اسلامی در او اوج گرفت. او تلاش وافری در به کارگیری اندوخته های مذهبی اش در عرصه عمل داشت

 

. فعالیتهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی

شهید کاظمی بنا به وظیفه شرعی و انقلابی خود در حفظ و حراست از دست آوردهای عظیم انقلاب اسلامی از خرداد ماه سال 1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. او پس از طی دوران آموزش نظامی در صحنه عمل از چنان تبحر و تجربه‌ای برخوردار شده بود که طرحهایش تحسین فرماندهان مجرب نظامی را بر می انگیخت.

 

نحوه شهادت

در اوایل سال 1361 ازدواج کرد ولی تاهل او، تاثیری بر حضور فعالش در میادین نبرد نداشت، بلکه هر روز فعالتر و خالصتر از روز پیش، وظایف و مسئولیتهای محوله را دنبال می کرد. تا اینکه سرانجام پس از آخرین ماموریت خود به شمال کردستان در تاریخ 1366/6/6 در حین پاکسازی محور پیرانشهر – سردشت در یکی از روستاهای سردشت به آرزوی دیرینه اش نایل شد و شهد شیرین شهادت را نوشید و به سوی معشوق پر کشید.

کردستان یکپارچه در سوگ او عزادار شد. مادر یکی از شهدای کردستان در روستای کوخان گریه می کرد و بر سرزنان می گفت:

من در شهادت فرزندم این قدر ناراحت نشدم، که او از فرزندم عزیز تر بود.

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 16:59

سردار شهید محمود کاوه

 

 

نام پدر:محمد

محل تولد:شهرستان مشهد

تاریخ تولد:01/03/40

تاریخ شهادت :11/06/65

محل شهادت :حاج عمران

منطقه :عملیات کربلای 2

مسؤلیت :فرمانده‌لشگر

شغل :

عضویت : کادر

یگان:لشگر ویژه شهدا

گلزار :بهشت رضا

کد شهید:6529935

 

زندگی نامه : زندگینامه‌ محمود کاوه‌ در خرداد هزار و سیصد و چهل‌ در خانواده‌ای‌ مذهبی‌دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از تحصیلات‌ ابتدایی‌ همراه‌ پدرش‌ خدمت‌ مقام‌معظم‌ رهبری‌ در مسجد امام‌ حسن‌ مجتبی‌ می‌رسند و ایشان‌می‌فرمایند: «اگر محمود دروس‌ کلاسیک‌ را به‌ اتمام‌ برساند و سپس‌ به‌دروس‌ حوزوی‌ بپردازد بهتر است‌.» پس‌ از آن‌ در مدرسه‌ راهنمایی‌«غزنوی‌»، ثبت‌ نام‌ و به‌ ادامه‌ تحصیل‌ مشغول‌ شد. بر اثر شرکت‌ در جلسات‌ علمای‌ مبارزی‌ همچون‌ شهید هاشمی‌نژاد وشهید کامیاب‌، تفکر مبارزاتی‌ او شکل‌ می‌گیرد و با شروع‌ تظاهرات‌ خیابانی‌در سال‌ 1357 در راهپیمایی‌ها تا مرز شهادت‌ پیش‌ می‌رود. با تشکیل‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی‌ عضویت‌ در این‌ نهاد مقدس‌ رابرمی‌گزیند و پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ی‌ آموزش‌، به‌ عنوان‌ مربی‌ تاکتیک‌ پادگان‌امام‌ رضا انتخاب‌ گردید. همزمان‌ با عزیمت‌ حضرت‌ امام‌ به‌ جماران‌، به‌ عنوان‌ سرپرست‌ یک‌گروه‌ بیست‌ نفره‌ جهت‌ حفاظت‌ از بیت‌ امام‌، به‌ تهران‌ اعزام‌ می‌شود. با شروع‌ جنگ‌ تحمیلی‌، وارد عرصه‌ی‌ نبرد با ضدانقلاب‌ داخلی‌ شده‌ ودر بدو ورود به‌ سقّز، مسؤولیت‌ خطیر گروه‌ اسکورت‌ را بر عهده‌ گرفته‌ و بااتّخاذ تاکتیک‌های‌ هجومی‌ و چریکی‌ به‌ عنوان‌ اولین‌ فرد، عملیات‌ضدکمین‌ را علیه‌ ضدانقلاب‌ در کردستان‌ طراحی‌ و اجرا و در مدتی‌ اندک‌،وضعیت‌ نبرد در شهر سقّز و حومه‌ی‌ آن‌ را به‌ نفع‌ نیروهای‌ خودی‌ تغییر داد. وی‌ در سمت‌ فرماندهی‌ عملیات‌ سپاه‌ سقّز، با اجرای‌ عملیاتهای‌چریکی‌، دشمنی‌ را که‌ بر شهر سیطره‌ یافته‌ بود، آواره‌ی‌ کوهها نمود. همزمان‌ با تشکیل‌ تیپ‌ ویژه‌ی‌ شهدا توسط‌ سرداران‌ شهیدمحمدبروجردی‌ و ناصر کاظمی‌، محمود به‌ عنوان‌ مسؤول‌ عملیات‌ تیپ‌معرفی‌ گردید و ضربات‌ مهلکی‌ را بر پیکر ضدانقلاب‌ وارد ساخت‌. با تعیین‌مبلغ‌ هنگفتی‌ به‌ عنوان‌ جایزه‌ برای‌ به‌ شهادت‌ رساندن‌ کاوه‌ از سوی‌ دشمن‌نام‌ محمود کاوه‌، بر سر زبانها افتاد. آزادسازی‌ شهر بوکان‌ و سپس‌ جاده‌ی‌ مهم‌ و حیاتی‌ پیرانشهر سردشت‌،از جمله‌ عملیاتهای‌ گسترده‌ای‌ است‌ که‌ با فرماندهی‌ و جانفشانی‌ او انجام‌گرفت‌. با شهادت‌ شهیدان‌ کاظمی‌، گنجی‌زاده‌ و بروجردی‌، سکان‌ فرماندهی‌تیپ‌ ویژه‌ی‌ شهدا در سال‌ هزار و سیصد و شصت ودو به‌ او سپرده‌ شد. در همین‌ سال‌ علاوه‌ بر نبرد با ضدانقلاب‌، اقدام‌ به‌ انجام‌ عملیاتهای‌برون‌ مرزی‌ والفجر دو وسی و چهار نموده‌ و مناطق‌ مهمی‌ از میهن‌ اسلامی‌ را آزادساخت‌. با حاکم‌ شدن‌ آرامش‌ و امنیت‌ بر کردستان‌، تلاش‌ خود را معطوف‌مبارزه‌ با ارتش‌ عراق‌ نمود و در عملیاتهای‌ بدر، قادر، والفجرو کربلای‌صحنه‌های‌ غرور آفرینی‌ را آفرید. آخرین‌ مجروحیت‌ وی‌ در تک‌ حاج‌ عمران‌ بود که‌ در یک‌ نبرد تن‌ به‌ تن‌با دشمن‌ بعثی‌ ترکش‌ نارنجک‌ به‌ سرش‌ اصابت‌ کرد. محمود کاوه‌ در یازدهم‌ شهریور ماه‌ 1365 در سن‌ 25 سالگی‌، هنگامی‌که‌ به‌ منظور تصرف‌ ارتفاعات‌ مهم‌ 2519، پیشاپیش‌ رزمندگان‌ اسلام‌ درحرکت‌ بود، در اثر اصابت‌ ترکش‌ خمپاره‌، به‌ فیض‌ عظیم‌ شهادت‌ نایل‌ آمد

وصیت نامه :فرازی‌ از وصیت‌نامه‌ اگر امروز به‌ انقلاب‌ ما خدشه‌ وارد شود بدانید که‌ به‌ مسلمانهای‌ جهان‌خدشه‌ وارد شده‌ است‌ و اگر به‌ انقلاب‌ ما رونق‌ داده‌ شود آنها پیروز شده‌اند.

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 16:57

عباس کریمی

عباس کریمی از فرماندهان سپاه پاسداران بود.

در سال ۱۳۳۶ در قهرود کاشان به دنیا آمد. دوران ابتدایی و هنرستان را در این روستا به گذراند. بعد از اخذ دیپلم در رشته نساجی، به سربازی رفت. دوران خدمت وظیفه او با مبارزات مردمی در انقلاب اسلامی ایران هم‌زمان بود. با وجود خفقان شدید حاکم بر مراکز نظامی، اعلامیه‌های خمینی را مخفیانه به پادگان عباس آباد تهران منتقل و آنها را پخش می‌کرد. پس از فرمان خمینی، خدمت سربازی خود را رها کرده و به صف مبارزین انقلاب اسلامی پیوست و در جریان ورود خمینی به ایران جزو نیروهای انتظامی کمیته استقبال بود

 

. پس از انقلاب و در جنگ

 

به هنگام تأسیس سپاه پاسداران کاشان در بهار سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه درآمد و در قسمت اطلاعات مشغول به خدمت شد. در تابستان سال ۱۳۵۹ داوطلبانه برای مبارزه عازم کردستان گردید و در سپاه پیرانشهر با واحد اطلاعات عملیات همکاری کرد. پس از مدتی، به عنوان مسئول اطلاعات عملیات این سپاه معرفی گردید. عباس کریمی بعدها همراه احمد متوسلیان و چراغی به جبهه‌های جنوب عزیمت کرده و به عنوان مسئول اطلاعات عملیات تیپ محمد رسول الله به فعالیت خود ادامه داد.

 

وی در عملیات فتح المبین از ناحیه پا بشدت مجروح شد و حدود ۲ ماه بستری بود و در این ایام (به توصیه پدرش) مقدمات ازدواج خود را فراهم کرد.

 

او در ۲۱ مهر سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. سپس با همان وضعیت مجروح به عملیات مسلم بن عقیل بود پیوست.

 

در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان مسئول اطلاعات سپاه ۱۱ قدر (که تازه تشکیل شده بود) معرفی گردید و مدتی به مسئولیت فرماندهی تیپ سوم سلمان از لشکر ۲۷ حضرت رسول منصوب گردید. با کشته شدن محمد ابراهیم همت در عملیات خیبر، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله را به عهده گرفت.

شهید شدن در نبرد

 

عباس کریمی در روز پنج شنبه ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ در حالی که آخرین دستور ابلاغی از جانب قرارگاه را در عملیات بدر (منطقه شرق دجله و شمال القرنه) اجرا می‌کرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سرش مجروح شد و شهید شد.

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 16:49

(( احمد )) در سال 1332 در جنوب تهران چشم به جهان گشود . پدر و مادرش اهل تقوا و دیانت بودند و بر این نسخ ، احمد را تربیت کردند . دورهء ابتدایی را در دبستان اسلامی (( مصطفوی )) تمام کرد . ضمن تحصیل ، در بازار به پدرش کمک می کرد . احمد از همان سالهای نوجوانی ، شوق و رغبت خاصی به شرکت در کلاسهای مذهبی و قرآن از خود نشان می داد . در آن کلاسها با مظالم و جنایتهای رژیم شاه آشنا شد و از همان نوجوانی ، وارد میدان مبارزه با عوامل رژیم ستمشاهی شد . او پس از پایان دورهء ابتدایی ، در هنرستان صنعتی شبانه ، به تحصیل ادامه داد و در سال 1351 با موفقیت مدرک دیپلم را دریافت کرد .

 فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی 

 احمد که انسانی وارسته و مؤمن تربیت یافته بود  همواره با رژیم شاه در حال مبارزه بود . حتی وقتی به سربازی اعزام می شود  در ارتش به روشنگری سربازان و افشاگری مفاسد می پردازد . پس از پایان سربازی  از سوی یک شرکت خصوصی  برای انجام مأموریتی به (( خرم آباد )) می رود . روز به روز در مبارزاتش علیه شاه جایتر عمل می کند تا اینکه از سوی ساواک تحت تعقیب قرار می گیرد و در سال 1354 ، کمیته مشترک به اصطلاح (( ضد خرابکاری ساواک)) او را دستگیر و مورد شکنجه قرار می دهد . مدت پنج ماه در زندان (( فلک الافلاک)) خرم آباد ، در سلول انفرادی به سر می برد . این زندانها و شکنجه ها ، از احمد فردی مجرب و خود ساخته بار می آورد و او را در راهی که انتخاب کرده بود ، راسختر و پر صلابت تر می کند .

احمد پس از فلک الافلاک حدود نه ماه در بند عمومی زندانی می گردد . با اوج گرفتن موج انقلاب اسلامی از زندان آزاد می شود : اما آرام نمی گیرد و نقش رابط و هماهنگ کنندهء تظاهرات و راهپیماییها را در جنوب تهران به عهده می گیرد . بارها در مبارزهء با رژیم ستمشاهی ، تا پای شهادت پیش می رود و در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، بویژه 21 و 22 بهمن 1357 از خود درخشش و توانمندی خاصی بروز می دهد .

 مبارزه با ضد انقلاب در کردستان

پس از شروع غائله کردستان در اسفندماه سال 1357به همراه 66تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوگان شد و به دلیل ابتکار عمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست کلیه اشرار مسلح را متواری کند. منطقه را از لوث وجود ضد انقلابیون که در راس آنها دمکراتها قرار داشتند،پاکسازی نماید.او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان ،به شهرهای سقز و بانه رفت. در ابتدای ورود به شهر بانه  تلافی کمین ناجوانمردانه‌ای که ضد انقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند،طی یک عملیات دقیق «ضد کمین» خسارات سنگینی به آنان وارد آورد که در این نبردچهارصد اسیرو دویست کشته از انقلاب برجای ماند.

پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود(شهید محمد توسلی)برای فتح سنندج راهی این شهر شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر،حلقه محاصره ضد انقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی،سنندج را آزاد نمود و کمر تجزیه‌طلبان را شکست.

 آزاد سازی شهرمریوان

اوایل خرداد1359ماموریت آزادسازی شهرتام مریوان که در تصرف گروهگهای محارب بود،به وی محول شد. تسلط ضد انقلاب در مریوان به گونه‌ای بود که از پادگان این شهر می‌توانستند افرادی را که در سطح شهر تردد می‌کردند شمارش کنند. به همین دلیل به محض نشستن هلیکوپتر در محوطه باند فرود و حاج احمد و همراهانش زیر آتش همه جانب دشمن قرار م‌گیرند.

حاج احمد پس از ورود به شهر. سازماندهی نیروها،با یورشی سهمگین و برق آسا شهر مریوان و مناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهکها پاک نمود.

از همین زمان بود که مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان به عهده ایشان گذاشته شد و بلا فاصله به اتفاق شهدای بزرگواری چون حاج عباس کریمی،سید محمد رضا دستواره،رضاچراغی،حسین قوجه‌ای،حسن زمانی،محسن نورانی و علیرضا ناهیری به پاکسازی مواضع مزدوران استکبار اعم از کومله ،دمکرات و رزکاری پرداخت.ترس و وحشتی که از او بر دل سیاه‌ضدانقلابیون نشسته بود به جدی بود که به قول یکی از همرزمانش،هروقت به ضد انقلابیون خبر می‌رسید که حاج احمد قصد حمله به آنها را دارد،قوای ضد انقلاب ،فرار را بر قرار ترجیح می‌دادندو مانند روباه از معرکه می‌گریختند.

 حضور در لبنان 

حاج احمد پس از فتح خرمشهر و تثبیت مواضع رزمندگان اسلام در آن جا ، اواخر خرداد 1361 ، طی مأموریتی همراه یک هیأت عالی رتبهء سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران ، به سوریه و لبنان سفر می کند تا راههای کمک به مردم مظلوم و بی دفاع لبنان را از نزدیک بررسی نماید .

 شرکت در دفاع مقدس

حاج احمد در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج،ماموریت یافت تا رزم بی‌امان خود را در جبهه های جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار فرماندهی محترم کل سپاه مامور شد با به کارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمد رسول الله (ص)-که بعدها به لشکر تبدیل شد- را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گیرد. پس از مدتی زمینه اجرای عملیات بیت المقدس در دستور کاریگانهای رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ،در تمامی ماموریتهای شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راه کارهای مناسب عملیات را شناسایی می‌کرد. در شب دهم اردیبهشت ماه سال 1361عملیات بیت المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی حاج احمد از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات،منطقا دارخوین به سمت جاده اهواز-خرمشهربوده با عبور نیروها از رود متلاطم کارون به سمت دژ«مارد»جهت‌دهی شده بود و با وجود حجم سنگین آتش کور و بی‌وقفه یگانهای توپخانه ارتش بعث عراق ،رزمندگان اسلام توانستند نیروها دشمن را در این محورها زمین‌گیر کنند و کلیه تانکهای آنها را دفع نمایند. یکی از فرماندهای عملیاتی جنگ در مورد نقش حساس ایشان در عملیات بیت المقدس می‌کوید:«اگر فرماندهی قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول عملیات بیت المقدس روی جاده اهواز-خرمشهر حاج احمد نبود عملیات به مشکلات زیادی برخورد می‌کرد. او در همان جا اسلحه کلاشینکف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ایستادگی کرد و رزمندگان نیز با تاسی به او مقاومت بسیاری از خود نشان دادند که در نهایت جاده اهواز-خرمشهر حفظ شد. او به رغم جراحت و زخمی که از ناحیه پا داشت حاضر به ترک میدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین،نیروهایش را عبور دادو در نهایت ساعت 11 صبح روز سوم خردادماه سال 1361رزم آوران تیپ 27حضرت رسول(ص)با جلوداری سردار حاج‌احمد متوسلیان در کنار سایر یگانهای سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند .ایشان در عصر همان روز طی سخنان کوتاهی خطاب به دریادلان بسیجی در برابر مسجد جامع خرمشهر چنین گفت:

«همه عزیزان ما که تا امروز در خونشان غوطه ور شده و به شهادت رسیده‌اند برای حفظ اسلام عزیز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند،اما خدا را شکر  که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم.»

در پی آزادسازی خرمشهر،حاج احمد در معیت سایر سرداران فاتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی(قدس سره )این سرداران دلاور به ویژه حاج احمد را به گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.

 ویژگیهای اخلاقی

آگاهی و شناخت بالا ی ایشان در مسائل سیاسی-اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیرو تصمیم‌گیریهایش دقت نظر داشت. ضمن قاطعیت در کار،بر دلها فرماندهی می‌کرد و همراده در بطن مشکلات حضور داشت. به همین دلیل ،درسخت‌ترین شرایط،کسی او را تنها نمی‌گذاشت. امکاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود،به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی،در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر،نظافت محیط،شستن ظروف و...با پرسنل تحت امر همراهی می‌کرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها،از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث می‌نمود. حاج احمد نسبت به شهداوخانواده‌های محترمشان احترام خاصی قایل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا می‌رفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانواده‌های این عزیزان تلاش می‌کرد در غم فراق همرزمانش می‌سوخت و نقل می‌کنند:«هنگامی که برمزار شهید جهان آرا حاضر می‌شد،آن چنان از خود بی‌خود می‌شد که با ساعتها بی‌وقفه اشک می‌ریخت و با روح بلند او نجوا می‌کرد.»

برادر دیگری نقل می‌کند:«شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س)تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر با سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمدو در پاسخ به سؤال دوستایش که خوشحالی او را جویا شده بودند،گفته بود:از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم ،مخصوصا شهید محمد توسلی اشک می‌ریختم به عمه سادات متوسل شدم. تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرمایند. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی بامحاسنی سفید و لباس بسیجی بر تن،کنارم آمدو ایستاد و گفت پسرم!بی‌تابی نکن ،لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است.»

 مروری بر زندگانی جاویدالاثرمتوسلیان

در سال 1332 در تهران متولد شدند.

در سال 1354 دستگیری بوسیله ساواک به جرم فعالیت علیه رژیم منحوس پهلوی پنج ماه زندانی انفرادی در فلک الافلاک خرم آباد

سال 1365رابط و هماهنگ کننده تظاهرات در محلات جنوبی شهر تهران

اعزام به کردستان اسفندماه 1357برای سرکوب اشرار آن منطقه

1358ماموریت برای آزادسازی جاده پاوه-کرمانشاه

1359ماموریت برای آزادسازی شهر مریوان

دی ماه 1360عملیات سرنوشت ساز محمّد رسول الله (ص)

تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص)

ساعت 11 صبح روز سوم خرداد سال 1361تیپ 27 حضرت رسول(ص)به فرماندهی ایشان وارد خرمشهر شد.

اواخر خرداد سال 1361ماموریت به لبنان برای سرکوب رژیم غاصب صهیونیستی

14تیرماه 1361اسارت بوسیله مزدوران فالانژ

 نحوه اسارت

در چهاردهم تیر سال 1361،اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور پست ایست و بازرسی،مزدوران حزب فالانژ اتومبیل رامتوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک-توسط آدم ربایان دست نشانده رژیم تروریستی تل آویو گروگان گرفته شده و پس ازشکنجه و بازجویی،به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند،که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست. در حالی که همرزمان آن مهاجر الی الله ،مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری ازاو و همرزمانش برسد.

 شمع تاریخ

بگذار جاودانگی شهیدان عشق را که درقربانگاهها به شهادت ایستادند،ما نیز شاهد شویم که شهیدان پیام خویش را سرخ سرخ در سینه های ما نگاشتند،با که مرگ بی‌ثمر و بی‌رنگ را به جاودانگی شهادت بدل کنیم .آنان قلبهای لبریز از عشق و صداقتشان را کریمان ارزانی کردندو خشماهنگ با بیداد در افتادند تاکه عجزو حقارت را در اندرون تک تک ما فرو شکنند. اگر ایمانشان را برای ابر به ما هدیه کردند،اگر ایستاده مردن را به ما آموختند،چه ناسپاسی نامردانه ایست که بی‌یادشان شب را به سر آریم و بی‌نامشان روز را بی آغازیم.

چه کسی کربلای سالار ما حسین(ع)را دوباره بپا کرد؟لحظه‌هایی که زبان در کام مانده‌مان قادر به اعتراض نبود،و شرافت و تقوی ،شعرو غیرتمان به غارت می‌رفت،کدامین تن در ظهر بلوغ عصیان سرخی عاشورا را به چشمان بی‌نورمان تاباند و جز شهید چه کسی باور کرد،که زندگی در غلظت سیاه شب تنها فریب خویش است؟برای زیستن(و نور،برای رستن از شرک،برای رهائی از مرگ و رسیدن به جاودانگی تنها شهید راه می‌نمایدو صفیر تیز گلو له‌هایش مشعل پر شعله راهی می‌شود که خلق خدا را به صبح روشن نوید می دهد. و به دل ترنم آیات که صبح گشته قریب و به منقار،شاخه زیتون ،تا اوج روشن خورشیدها شهید پیمود یکشبه صد ساله راه را اینکه شهید با انفجار قلب پر از ایمان-در عمق باور خاموش روحش بذر خجسته آزادگی نشاند،قلبی به گرمی خورشید در آسمان شهر جنایت نشست در راستای ثابت فواده‌های خون-صد اغنای قامت پژمرده راست شد.

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 16:46

شهید فضل الله محلاتی، در سال 1309 در شهرستان محلات، در خانواده‌ای کشاورز و متدین به دنیا آمد. پس از تحصیلات مکتبی، در سال 1344 وارد حوزه علمیه قم شد تا از بحر، بی‌کران بزرگان آن دیار در جوار دخت موسی بن جعفر علیه السلام] آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها[ جرعه بنوشد. بزرگانی نظیر آیه الله بروجردی، آیت الله خوانساری و دیگر نخبگان عرصة فقه و فقاهت، و از همه مهمتر تلمّذ در محضر پیرمراد عارفان دلداده، همو که راه و رسم عشق و عشقبازی، را به این طلبة جوان آموخت، آموخت که در ره دوست، خون و جان شیرین بهایی است بی مقدار، او که از سالهای حضور در محلات، با پیر خمین همدم بود و از نور وجودش بهره‌مند بود، در قم نیز چون پروانه برگرد شمعش فیض می‌برد . با شهید مصطفی خمینی هم سال بودند و یاری دیرینه، و از این طریق رابطة ایشان با خانوادة امام - رحمه الله علیه - صمیمی‌تر گشت.

چندی از تحصیل او در قم نگذشته بود که جریان آوردن جنازة متعفّن رضاخان به قم، دل های علما و مؤمنین را، به درد آورد. شهید محلاّتی طلبه‌ای جوان بود که همراه گروه جان‌برکف فدائیان اسلام، ب علیه این عمل ننگین تظاهرات کرد. این عمل، سرآغاز زندگانی خطرخیز و مبارزات پیاپی شهید محلاتی بود که در آخر منجر به پیروزی انقلاب شد.

در دل‌ِخطر می‌رفت و به خاطر آرمان و هدفش از هیچ زیان شخصی، باک نداشت. در نهضت ملی نفت، همکاری نزدیکی با آیه الله کاشانی – رحمه الله علیه - داشت و چندین بار از سوی ایشان به شهرهای مختلف، از جمله تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان شرقی اعزام گشت. در تبریز سخنرانی آتشین کرد و شور مردم را در پاسداری از دین و کشور بر انگیخت و خود مورد حملة مزدوران رژیم قرار گرفت. و به شدت مجروح شد. او را با عمامه خونین از میدان بیرون کرده و از مرگ حتمی نجات دادند. مشیت الهی بر آن بود تا او بماند و طعم شیرین پیروزی خون بر شمشیر را بچشد.

در طول مبارزات حضرت امام- رحمه الله علیه- همواره می‌کوشیدند تا ایده و مرام وی، را به علمای دیگر ارائه دهد و آنها را با مسیر مبارزه آشنا سازد. از دوستان شهید نقل است که هر وقت شهید محلاتی را در شهرهای مختلف و در کنار علما می‌دیدند، معلوم بود که اعلامیه‌ای در راه است و انقلاب جهش نوینی را خواهد کرد.

اولین بازداشت او در هجده سالگی بود که پس از آن بارها و بارها از سوی ساواک دستگیر و به زندان افتاد چنان که نزد دشمنان نیز چهر‌ه‌ای آشنا بود. در جریان مبارزه علیه تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی نقش مهمّی داشت و رابط و پلی بود برای ارتباط علمای تهران و امام- رحمه الله علیه- به طوری که بین دوستان و حتی ساواک به موتور العلماء معروف شده بود، شهید خود در این باره می‌گوید:

«مرتّب از امام پیام می‌آوردم و می‌بردم، مرتّب امام دستوارتی می‌دادند، ما می‌آمدیم خود را جمع می‌کردیم. آن علمایی که غیر از مساله گفتن کاری نداشتند. من در همان موقع یک اعلامیه تنظیم کردم و 120 امضا، از علمای تهران گرفتم که در آن زمان چنان صدایی کرد که سابقه نداشت».

پس از حادثة تبریز، طعم شیرین عشق آسمانی، را به همراه ازدواج با دختری مؤمنه از خاندان علماء چشید.

صبیبة استادش، حضرت آیت الله شهیدی، همدم و همیار شهید در سال‌های سخت و زحمات طاقت فرسای قبل و بعد از انقلاب بود.

فعالیت‌های شهید محلاتی، تا سال 1342 ادامه داشت و در این بین بارها به‌دست دژخیم ستم‌شاهی به زندان افتاد. به طوری که روزها حبس در سلول‌های وحشتناک ساواک، وضعیت بدنی‌اش را بسیار وخیم کرد و پس از بازگشت چند روزی ادامه داشت، شهید محلاتی همزمان با اوج مبارزات و فعالیت‌های، از درس و بحث غافل نبود و تا سال 1339 تحصیلات خویش را در قم ادامه داد. مقدّمات و مطوّل را خدمت آیت الله مطهّری ، آیت الله صدوقی، مشکینی خواند و سطح، را در محضر فرزانگانی چون آیت الله حائری سلطانی و حاج شیخ عبدالجواد اصفهانی گذراند. در درس خارج، پای درس آیت الله بروجردی، چندی تلمّذ کرد. ولی بیشتر تحصیلات خارج خود را در محضر امام- رحمه الله علیه- بود. پس از سال 1339 نیز در تهران در بحث آیات معظّم خوانساری، آملی و آشتیانی شرکت می‌جسته و در فقه و اصول از شاگردان مبرّز امام - رحمه الله علیه- بود و نمایندگی ایشان و آیه الله بروجردی - رحمه الله علیه- را داشت. بسیاری از تقریرات و دست نوشته‌های وی، در هجوم ساواک به منزلش از بین رفته و هم اکنون دست نوشت‌هایی به صورت پراکنده باقی مانده است. مباحث اجتهاد و تقلید، کتاب طهارت، صلوة و مباحث استصحاب، نوشته‌های این یار برجستة امام- رحمه الله علیه- بود که به حق مدال پرافتخار شاگردی حضرتش را برگردن آویخت.

پس از تبعید امام- رحمه الله علیه- ، نیز مبارزات شهید محلّاتی متوقّف نشده و یکی از ارکان فعالیت‌های مردم حزب اله بود.

و در این بین بارها به زندان افتاد. و در زیر شکنجه‌های وحشیانة ساواک زخم شیرین دوست را به جان خرید و آرامش برای او معنا نداشت. زمانی او با مبارزات پی در پی امان از ماموران و ساواک می‌برد و زمانی نیز در زیر ضربات پیاپی مشت ولگد، خصم دیرینه را تهی می‌کردند.

سال‌های سخت مبارزه سپری گشت وطلیعة آزادی با اشعّه‌های زرفام، خود یخ دیرین ستم را آب کرد، و ایران از زیر یوغ سنگین استکبار رها گردید. و نقش شهید محلّاتی در این پیروزی به عنوان یکی از ارکان مبارزات مردم بر هیچ کس پوشیده نیست. رهبر معظّم انقلاب در مورد یار دیرین مبارزات خویش می‌فرماید:

«در همة جریان‌های اوّل پیروزی انقلاب، ایشان (شهید محلاتی) نقش فعّال داشتند. در تمام مراحل اول پیرزوی انقلاب -که لحظه لحظه کارهای بزرگ و تعیین کننده بود- ایشان حضور داشتند، مجموعاً شهید محلاتی در محور تلاش و فعالیت و حرکت قرار داشتند.»

در بحبوحة انقلاب، فعّالیتها و جنب و جوش شهید محلّاتی نیز بیشتر شد تا این که با ورود امام، و پیروزی شکوهمند انقلاب در 22 بهمن، او نیز چون سربازی فداکار در رکاب تک سوار دیار خمین، یک به یک مراکز قدرت را تسخیر کرد. ایشان برای اولین بار صدای انقلاب را در سراسر عالم طنین انداز کرد و پیروزمند از رادیو سراسری ایران اعلام کرد:

«این صدای انقلاب اسلامی ایران است»

استاد شهید، در اولین دورة مجلس شورای اسلامی، به نمایندگی از مردم محلات وارد مجلس شد و یکی از اعضاء مؤثر کمیسیون دفاع بود. مسئولیت‌های مختلف شهید، نشان از روح فعّال و خستگی ناپذیر این یار دیرین امام(ره) داشت.

نمانیده حضرت امام در سپاه، دبیرجامعه روحانیت مبارز، معاونت آیه الله مهدوی کنی در کمیتة مرکزی، نمایندة امام در حج و اوقاف و سرپرستی حجّاج در سال 1358 هریک نشان دیگری از پشتکار و فعّالیت مکانیزم محرّک انقلاب اسلامی است. اقیانوسی، که برکرانه‌اش امواج خروشان فضائل و حماسه‌ها جلوه‌گر بود.

شهید محلاتی پس از عمری تلاش بی‌وقفه، در راه اعتلای اسلام و انقلاب، پس از سال‌ها کشیدن آه حسرت در فراق هزاران یار دلپاک که در کشاکش مبارزات سی سالة خود، در یکم اسفند، سال 1364 آن گاه که با جمعی از نمایندگان مجلس و دیگر بزرگان عازم جبهه‌های نبرد بودند تا با حضور خود در آن میادین نورانی باعث قوت قلب رزمندگان گردند، در هواپیمای آسمان برفراز اهواز، مورد اصابت دو فروند جنگنده بمب افکن عراقی قرار گرفت و به همراه چهل تن از بهترین یاران امام امت، ققنوس وار در آتش عشقش پرپر گشت و ملت را همان قدر در سوگ خون نشانید که دشمنان را در شنیدن خبر شهادتش شاد کرد

دسته ها : معرفی شهدا
پنج شنبه 1389/6/11 16:43

شهید محمد بروجردی

 فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدا(ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

سال 1333 در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان «بروجرد»، در خانه‌ای محقر اما مصفا پا به عرصه وجود گذاشت. پدر و مادرش که انسان‌های مومن و زحمتکش بودند، در تربیت وی سعی و تلاش وافری داشتند. در شش سالگی پدر بزرگوار خود را از دست داد و مادرش با همه مشکلات و سختی‌هایی که وجود داشت، تمامی هم و غم خود را برای تربیت وی به کار بست. محمد در هفت سالگی وارد مدرسه شد اما به دلیل شرایط مادی خانواده، تحصیل در کلاس‌های شبانه توام با کار و تلاش روزانه را انتخاب کرد و خانواده را در تامین زندگی شرافتمندانه، مدد رساند. در سن 17 سالگی با خانواده‌ای متدین و معتقد به اسلام وصلت کرد. مدت کوتاهی از ازدواجش نگذشته بود که به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستم‌شاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار حضرت امام (ره) راهی عراق شد. در مرز دستگیر شد و به مدت شش ماه، در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های رژیم به سر برد. پس از آن بود که دوباره جهت خدمت سربازی به تهران آورده شد. شهید با استفاده از فرصتی که پیش آمده بود در مدت دو سال خدمت، خود را برای مبارزه با دستگاه طاغوتی آماده کرد، به گونه‌ای که پس از سپری شدن مدت سربازی خود را وقف مبارزه با دشمنان خدا و اسلام نمود. شهید بروجردی ضمن ارتباط با شخصیت‌های اسلامی و انقلابی، علاوه بر خودسازی و کسب فیض، به بعضی از امور مربوط به انقلاب، همچون تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) اشتغال داشت اما به این حد قانع نبود و جنگ مسلحانه و برخورد محکم با رژیم ستم‌شاهی را سرآغاز مبارزه امت اسلامی ایران می‌دانست. به همین منظور به همراه چند تن دیگر از مبارزان به سوریه رفت و ضمن ارتباط با امام موسی صدر و شهید محمد منتظری به فراگیری و آموزش نظامی و چریکی پرداخت تا خود را برای مرحله‌ای مهمتر آماده نماید. پس از قیام 19 دی ماه سال 1356 در قم با اخذ مجوز شرعی از برخی علما و روحانیون پیرو حضرت امام خمینی (ره)، عملیات نظامی علیه رژیم را شروع کرد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی بی‌وقفه به مبارزات خود ادامه داد. او پس از انقلاب اسلامی سرپرستی زندان اوین را به عهده گرفت و چندی بعد او یکی از 12 نفری بود که در خدمت حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیانگذاری کردند و زمانی که عوامل داخلی ابرقدرت‌ها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضد انقلاب عازم پاوه شد. حضور آن شهید در کردستان (که تا آخرین لحظات حیاتش ادامه داشت) منشا خیرات و برکات زیادی گردید. پس از تصویب طرح تشکیل سازمان «پیشمرگان مسلمان کرد»، مسوولیت این کار از طرف شهید مظلوم آیت‌ا... بهشتی و حجت‌الاسلام والمسلمین ‌هاشمی رفسنجانی به ایشان سپرده شد. شهید بروجردی پس از شهادت شهید کاظمی و شهید گنجی‌زاده مستقیما فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعب‌العبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام ضد انقلابیون انداخت. او یک دوست و یاور به تمام معنا برای مردم مستضعف و محروم کردستان بود. این علاقه نه تنها در رفتار ظاهری او نمایان بود، بلکه در عمق وجودش ریشه دوانده بود. هیچگاه در چهره او تردید و ابهام وجود نداشت. دارای روحیه‌ای قوی و بزرگ بود و در شجاعت بی‌نظیرترین فرد در کردستان بود. همواره تبسم بر لبانش بسته بود. درحالی که شکیبا بود، خروشان هم بود. او که یک لحظه از تداوم عملیات غافل نبود، با تلاش همه جانبه و شبانه‌روزی، دیگران را برای خدمت هرچه بیشتر ترغیب می‌کرد. محمد تمام وجود خود را وقف انقلاب کرده بود. کسی نمی‌توانست زمانی را بیابد که ایشان در حال استراحت باشد و یا وقفه‌ای در کارش ایجاد شده باشد. در تاریخ اول خرداد 1362 در حالی که با عده‌ای دیگر از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت می‌کردند بر اثر انفجار مین به آرزوی دیرینه‌اش (که سال‌ها در نمازها و نیایش‌های نیمه شبش از درگاه خداوند می‌طلبید) رسیده و به فوز عظیم شهادت نایل شد. پاکی و بی‌آلایشی محمد به هنگام شهادتش همه را بشدت متاثر کرده و سردار محسن رضایی به هنگام تشییع پیکرش در حالی که عکس آن شهید را در آغوش داشت، پیاده همراه جمعیت تا بهشت‌ زهرا رفت. سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت درمورد نفوذ کلام او چنین گفته است: «بودند، برادرانی که در اثر فشار کار خسته شده بودند ولی بعد از چند دقیقه صحبت با شهید بروجردی، تمام مسایل آنها حل می‌شد و با دلی‌گرم و امیدوار دوباره سراغ کارشان می‌رفتند... ما شاگرد او بودیم.»

دسته ها : معرفی شهدا
چهارشنبه 1389/6/3 21:28
X